سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۳

سال گذشته در ماه رمضان برای ماموریت عازم تهران شد یم.راننده آژانسی که ما را تا [...] رساند از گذشته ها می گفت از قدیمی ها،از پدرش می گفت که سالهای آخر عمر قادر به روزه گرفتن نبود ولی اتفاق نیفتاد که حتی در خانه ونزد ما روزه خواری کند می گفت سر ظهر که می شد مارا به نوعی می فرستاد دنبال نخود سیاه تا در خلوت غذایی بخورد.
اما همین چند روز پیش که در ام القری تشریف داشتیم دیگه خبری از آن شرم نبود به کارگاه وارد شدیم سر ظهر بود و ما خسته از سفر وپرس وجو کردن واز این سوی تهران به آن سو رفتن و... خلاصه ناتوانی وخستگی وگرسنگی فشار زیادی آورده بود . وارد گارگاه که شدیم دیدیم که همه در حال انجام فریضه صرف ناهار هستند(فکر کنم مثل رضا مارمولک اذون مغرب را زود تر گفته بودند) وچه آبگوشتی وچه برنج ومرغی بود!! به اتاق مدیر عامل هدایت شدیم ودر آخر بحث مدیرعامل گفت : آقای مهندس شرمنده که ماه رمضونه ونمی تونیم یه چایی!! در خدمتون باشیم.
می خواستم بهش بگم مرد حسابی اگه بنا به روزه خوری باشه ما که مسافریم اولی تریم تا شما!
ولی خودمونیم هرچی به جلو میریم تعهدمون نسبت به مسایل دینی در حال کم شدنه حتی اون بخشهاییش که صد در صد میدونیم حق ودرسته وآخوندها در نیاوردند.(البته مقصرند)




تازه های موسیقی آن طرف آب
بی بی سی فارسی
روزنامه شرق
فارسی VOA
گویا
پارس فوتبال
خبرگزاری ایسنا
خبر ورزشی



Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?